برکه مِلاحت



برای آسان زندگی کردن و دیدن زیبایی های آن لازم است، لحظات گذشته زندگیمان را شخم بزنیم و بایک ذره بین(لحظه بین)به دنبال لحظات زر و طلا ماننده آن باشم. دقیقاً همان قسمت هایی که به خاطر برق چشمها و لبخندتان میدرخشند. همان جاهایی که قلبتان تندتر می زند.

زندگیتان را شخم بزنید. مطمئناً به گنج های خوبی میرسید. همین گنج ها امید و نقشه ای میشوند برای ادامه دادن بهتر زندگی.


برای آسان زندگی کردن و دیدن زیبایی های آن لازم است، لحظات گذشته زندگیمان را شخم بزنیم و بایک ذره بین(لحظه بین)به دنبال لحظات زر و طلا مانند آن باشم. دقیقاً همان قسمت هایی که به خاطر برق چشمها و لبخندتان میدرخشند. همان جاهایی که قلبتان تندتر می زند.

زندگیتان را شخم بزنید. مطمئناً به گنج های خوبی میرسید. همین گنج ها امید و نقشه ای میشوند برای ادامه دادن بهتر زندگی.


خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن

بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم

به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند

ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

نه به زرق آمده ام تا به ملامت بروم

بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد

هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست

 

 


در پی

پست آقای دکتر صفایی نژاد در رابطه با کنترل کردن زمان اپلیکیشن های تلفن همراه که خیلی برای من جالب و حیاتی بود. چون تاقبل از این من مجبور بودم برای استفاده از بعضی اپ ها قبلش تایمر گوشیم رو تنظیم کنم. که از وقتم درست استفاده بکنم خصوصاً امسال که باز هم یکی از اهدافم هست . کاهش زمان استفاده از فضای مجازی

رفتم سراغ گوشیم و قابلیت های جالبی پیدا کردم. یکیش همونی بود که دکتر فرمودند موارد دیگه هم اینه که شما میتونید برای هر اپ زمان مشخصی تعیین کنید که توی اون روز مجاز به استفاده از اون هستید. مثلاً اینستا فقط 15 دقیقه، اگر بیشتر از اون حد بشه برای بار اول ازتون سوال میکنه آیا مایل به افزایش زمان هستید. اگر زمان رو افزایش بدید و باز هم تموم بشه دیگه ازتون سوال نمیکنه بلکه قفل میشه :)) راهشم اینه که دوباره برید تنظیمات و زمانش رو افزایش بدید. این از این

مورد بعدی که بازم بنظرم جالب اینه که میتونید باتری تون رو هم مدیریت کنید گزینه focus mode اونجا میتونید مثل حالت safe ویندوز برای خودتون یه فضای مخصوص درست کنید که فقط بعضی از اپلیکیشن ها کار بکنند نه بیشتر (ما بقی قفل میشن)

گزینه آخر هم برای استفاده از والدین برای کودکان که خوب چون به کارم نمیومد زیاد کنکاش نکردم =)) اما گویا در آپدیت جدید اندروید (10) این گزینه اضافه شده برای اندروید 9 همچین قابلیتی وجود نداره.

 


بدون در نظر گرفتن احساسات :دی

میخوام منطقی طور اثبات کنم چرا کوه نوردی رو دوست دارم :))و یکی از اهداف سال 1399 من هم ثبت نام در یک گروه کوه نوردی هفتگی (البته بعد از بهتر شدن شرایط).

وقتی میری کوه هدفت میشه رسیدن به قله، مسلماً آسون هم به قله نمیرسی!

سختی داره، ترس داره، حتی ممکن آسیب هم ببینی!!!

اما تو هدفت قله هست، پس میری، میری و میرسی!!

حالا اونجا روی قله یک نفس راحت(پاک) میکشی! بماند قشنگی های آسمون روی قله چند برابر میشه و حسه، در چند قدمی بودن خدارو داری! کوه نوردی بهت یاد میده صبر و استقامتت رو بالا ببری. بنظر من تمرین کوه نوردی یک جور تمرین زندگی کردن! جدا از اینکه برای سلامتی جسم هم خوبه.

به طور خلاصه بخوام بگم :دی

زندگی یعنی مشخص کردن هدف و رسیدن بهش 

کوهنوردی یعنی انتخاب قله و راه رسیدن بهش 

زندگی=کوه نوردی       قله= هدف

   راه=رسیدن       

پ.ن: امروز بعد از دو ماه خوردن و خوابیدن تماس تصویری با استاد راهنمام داشتم. دروغه اگه بگم استرس نداشتم:/


من این کتاب را دیروز بعد از ظهر شروع کردم به خوندن بدون وقفه تمومش کردم. بارها موقع خواندن اشک هام سرازیر شد و با خودم میگفتم خب ایشون انقدر آدم خوبی بوده انقدر غمگینه بخاطر از دست رفتن همه کار های خوبیش. من چی؟ من حتی یک قسمت های از زندگیم یادم نمیاد چیکارا کردم . اصلا خوب بوده بد بوده . باید سر به بیابان گذاشت با این وضعیت.

قسمت هایی از این کتاب و احادیثش رو آوردم خالی از لطف نیست.

 

  • پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: سرعت نفوذ آتش در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی رسد.
  • آیه 30 ام سوره یس برایم یادآوری شد: روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است. 
  • برترین اعمال بعد از اقامه نماز شاد کردن دل مومن است؛ البته از طریقی که گناه در آن نباشد.
  • ایه 65 سوره زمر: برخی اعمال باعث حبط (نابودی) اعمال(خوب انسان) می شود.
  • پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته! به خدا قسم حرمت مومن از تو بیشتر است،زیرا خداوند تنها یک چیز را از تو حرام کرده، ولی مومن سه چیز را حرام کرده: مال،جان وآبرو، تا کسی به او گمان بد نبرد.
  • چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام دادیم و حالا باید افسوس بخوریم.
  • هر کسی (در روز جزا برای خودش) گرفتاری دارد و همان گرفتاری خودش برایش بس است و مجال این نیست که به فکر کس دیگری باشد.
  • برای تهمت به یک نوجوان، یک حسینیه را که با اخلاص وقف کرده بود، داد و رفت!
  • باز جوان پشت میز به عظمت و آبروی مومن اشاره کرد وآیه 19 سوره نور را خواند:"کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان رواج یابد، برای آنان در دنیا و آخرت عذاب دردناکی است." امام صادق در تفسیر این آیه می فرماید: هر کس آنچه را در باره مومنی ببیند یا بشنود، برای دیگران بازگو کند، از مصادیق این آیه هست.
  • حتی اگر کسی حق الناس بدهکار است اما از طلبکار خود بی اطلاع است، با دادن رد مظالم برطرف میشود. اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد باید در دنیا برگرداند. اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد، باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند.
  • گفتم بعد از اهمیت به نماز، با نیت الهی و خالصانه، هر چه میتوانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید.

 


 

 


خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن

بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم

به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند

ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

نه به زرق آمده ام تا به ملامت بروم

بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد

هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست

 

بعداً نوشت: اینجا یک ویس از خودم گذاشته بودم(همین شعر رو خونده بودم)که بیشتر فکر کردم دیدم، از زیبایی شعر کاسته میشه:| این شد که پاکش کردم.


وقتی نفهمی طرف مقابل داره برات فیلم بازی میکنه یا نه واقعاً مریضه، خیلی آسون نیست که باهاش رفتار در شانشو انجام بدی. م.ب.م دو روزی میشه که مهمون خونه ما هست. رفتارش طاقت آدم رو طاق میکنه، حالا ما نمیدونیم فیلم میره برامون یا واقعاً ذهنش مشوش و دست خودش نیست رفتار و کاراش

رفتار درست برای حالت اول واقعاً سخته  در این حد که همه سعیم رو میکنم اصلا توپم سمت م.ب.م نیفته وگرنه شاید بد جواب بدم.به هر حال بزرگ تر و احترامش واجب[وقتی میاد به همین دلیل اغلب تو اتاق خودمو حبس میکنم مگر به اجبار بیام بیرون] اما خب داستان مورد دوم فرق داره آدمی که مریض دست خودش نیست. حرفا و کاراش

قضیه م.ب.م باعث میشه بیشتر به احوالات دوره پیریم فکر کنم و همیشه از خدا اونقدری عمر بخوام که محتاج بقیه نشم!

زبون، آخ از زبونی که حرف میزنه و میسوزونه طرف مقابل رو. اینکه همه حرفاشون از یه غرض و هدف خاص تو ذهنشون باشه که مطمئناً هدف خوبیم نیست.خلاصه دوست ندارم با حرف زدنم باعث رنجش بقیه بشم. همیشه با خودم میگم وقتی میخوای حرف بزنی اول برای خودت مزه مزه کن اگر ناراحت نشدی بگو (تازه اگر واقعاً بخوای حرفی بزنی که طرف مقابلت ناراحت نشه باید با روحیاتش هم آشنا باشی) چون شاید من ناراحت نشم اما شما بشی!

 


چارلی و نورا ایده جالب و سرگرم کننده ای رو شروع کردند[البته من این دو دوست عزیز رو نمیشناسم] و زمانی متوجه شدم همچین برنامه ای هست که از پنل وب قبلیم رفتم وبلاگ

فاطمه :) خوشم اومد و دوست داشتم منم شروع کنم. یکی دو هفته ای میشه که دنبال یک چیز زرد بودم -_- 


تا اینکه امروز شله زرد درست کردم :دی . با توجه به برنامه هایی که این روزا برای خودم گذاشتم و اولویت هاشون، دارم به این فکر میکنم اگر دکتر [استاد راهنمای جانِ جانان :|] بفهمه چی میشه؟ احتمالاً بگه ببین من که میگم تو اولویت بندی بلد نیستی، مقاومت نکن!!  تا عکس بعدی شمارا به خدا میسپارم :))

01  یک چیز زرد


دیروز دوتا پیام(عکس نوشته) در یافت کردم اینستا، مبنی بر این که بعضیا رفیق/دوست نمیشن بلکه خون میشن میون رگات . خب برام جالب بود دو تا پیام اینجوری تو یک روز با یه محتوا بعد گفتم حتماً باز چالشی چیزیه یا امروز مناسبت، که دیدم خبری نیست. 

خوش حال گشتیم  گفتم اگر پیام سومیم بدن یعنی من واقعاً رفیق و دوست نمیشم . همون خونم توی رگ   متاسفانه دیگه همچین پیامی دریافت نکردم.

که باعث شد دوباره یاد این حکایت بیفتم (یعنی خدا وکیلی از کل ادبیات فارسی همین یه حکایت خوب یادمه  ): 

من این همه نیستم
اندر حکایات یافتم که شیخ ابو طاهر حرمی _رضی الله عنه_روزی بر خری نشسته بود و مریدی از ان وی عنان(افسار) خر وی گرفته بود اندر بازار همی رفت یکی آواز داد که این پیر زندیق(بی دین) آمد. ان مرید چون ان سخن بشنید از غیرت ارادت(شدت علاقه) خود قصد رجم(پرتاب سنگ) آن مرد کرد اهل بازار جمله بشوریدند. شیخ گفت مر مرید را اگر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم که از این محن(غم ها) باز رهی. مرید خاموش بود. چون به خانقاه خود باز رفتند این مرید را گفت آن صندوق را بیار. چون بیاورد درزهایی(کیسه ها) بیرون گرفت و پیش وی افکند. گفت نگاه کن از همه کسی به من نامه است که فرستاده اند. یکی مخاطبه ی <شیخ امام> کرده است و یکی< شیخ زکی> و یکی< شیخ زاهد> و یکی< شیخ الحرمین> و مانند این و این همه القاب است نه اسم و من این همه نیستم. هر کس بر حسب اعتقاد خود سخن گفته اند و مرا القابی نهاده اند. اگر آن بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد این همه خصومت چرا انگیختی؟

 

پ.ن: این آیه هم بی ربط نیست "و روی خود را از مردم (به تکبر) برمگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد." (لقمان/آیه 18)


جنگیدن برای زندگی رو شاید بشه از همین

بچه ماهی یاد گرفت . که یک هفته ای میشه خودشو با استتار زنده نگه داشته . چند روز دیگه هم تحمل کن قول میدم میارمت بیرون.

البته که من هم روحیه جنگجو دارم، فقط گاهی خسته و قفل میشم!

و صد البته که قوی هستم، فقط گاهی نیاز دارم یک دل سیر گریه بکنم برای همه نشدن ها یا دیر شدن ها.

کی  از دل اون بچه ماهی خبر داره؟!

 

*امروز تولد شهید عباس دانشگر هست!  :-)


چارلی و نورا ایده جالب و سرگرم کننده ای رو شروع کردند[البته من این دو دوست عزیز رو نمیشناسم] و زمانی متوجه شدم همچین برنامه ای هست که از پنل وب قبلیم رفتم وبلاگ

فاطمه :) خوشم اومد و دوست داشتم منم شروع کنم. یکی دو هفته ای میشه که دنبال یک چیز زرد بودم -_- 


تا اینکه امروز شله زرد درست کردم :دی . با توجه به برنامه هایی که این روزا برای خودم گذاشتم و اولویت هاشون، دارم به این فکر میکنم اگر دکتر [استاد راهنمای جانِ جانان :|] بفهمه چی میشه؟ احتمالاً بگه ببین من که میگم تو اولویت بندی بلد نیستی، مقاومت نکن!!  تا عکس بعدی شمارا به خدا میسپارم :))

01  یک چیز زرد

 


وقتی برای تلگرامتون رمز گذاشتید، و پیامی براتون میاد به هیچ عنوان روی پیام نزنید(حتی اگر منتظر پیام شخصی هم بودید باز هم دستتون رو بهش نزنید) به جاش خود برنامه رو باز کنید. تا ببینید کی بهتون پیام داده.

چون ممکن استاد راهنماتون باشه بعد شما به یک باره وارد صفحه چت میشید و سین میخوره . و تو باز دست از پا دراز تری اما او گفته، قرار بود هر هفته به من گزارش کار بدی چی شد؟ فردا گزارش کار میفرستی. 

بعد مجبور میشی دوباره بهانه سنبل کنی خدایی من جای استاد راهنمام بودم به همچین دانشجویی مثل خودم میگفتم خجالت نمیکشی انقدر بهانه میاری و اگر همچین چیزی به من گفته بشه تو این موقعیت الانم بهش میگم چرا اتفاقا خیلی خجالت میشکم اما گاهی آدما  نیاز دارند تنها باشند و یک سری حساب کتاب ها و برنامه ها برای خودشون بریزند یک سری مطالعات درباره نیازاشون داشته باشند. اینا زمان میره آدما به تنهایی نیاز دارند. وقتی میبینی سکوت کردم یعنی هنوز در حال کنکاش خودم و برنامه هام هستم یعنی هنوز درگیرم . یعنی هنوزم درست و حسابی نفهمیدم با خودم چند چندم ولی خب کیه که اینارو برای استاد جانِ جانان توضیح بده. 

راستش رو بخوایید خیلی ازش خجالت میکشم! اما من واقعاً دست و دلم به درس نمیره و وقتی نمیره یعنی یه ایرادی هست یک جای کار میلنگه. من بی دلیل بی رغبت نمیشم! اینو مطمئنم که خوب میشم فقط فرصت میخوام تا خودم به این نتیجه برسم که باید کارم رو تموم کنم.

 

+عنوان فقط بهانه است! اما بهانه ای که دلیل همه این کم کاری های منه! پس بازم به این نتیجه میرسیم که من به زمان بیشتر احتیاج دارم.


چارلی و نورا ایده جالب و سرگرم کننده ای رو شروع کردند[البته من این دو دوست عزیز رو نمیشناسم] و زمانی متوجه شدم همچین برنامه ای هست که از پنل وب قبلیم رفتم وبلاگ

فاطمه :) خوشم اومد و دوست داشتم منم شروع کنم. یکی دو هفته ای میشه که دنبال یک چیز زرد بودم -_- 


تا اینکه امروز شله زرد درست کردم :دی . با توجه به برنامه هایی که این روزا برای خودم گذاشتم و اولویت هاشون، دارم به این فکر میکنم اگر دکتر [استاد راهنمای جانِ جانان :|] بفهمه چی میشه؟ احتمالاً بگه ببین من که میگم تو اولویت بندی بلد نیستی، مقاومت نکن!!  تا عکس بعدی شمارا به خدا میسپارم :))

01  یک چیز زرد

 


این عکس مربوط به آسمان صبح 1399/02/18 هست. که میشه 5 شنبه هفته پیش؛ درسته شاید خیلی جذاب نباشه اما خب میشه گفت این روز برای من خاص بود برای همین ازش عکس گرفتم بماند یادگاری :) یک بحث دیگه هم هست اینه که دیشب اخوی ارشد اومده بود میگفت آدرس جدید وبلاگت چیه؟؟ [آدرس وبلاگ قبلی منو همه داشتن کلاً، من جمله برادران گرامی]منم اولش حاشا کردم. بعد گفت خودم پستت رو دیدم که آدرس میدی؛ آدرس چیه؟ دیگه مجبور شدم خیلی روراست بهش بگم نمیدم :))

که اوشونم فرمودن من که پیدا میکنم حالا تو آدرس نده . من از دست اینا چیکار کنم و به کی پناه ببرم!!؟؟!! |:

02 آسمان صبح


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها